نوشته شده توسط : مصطفی ترکمن

اگر لذت ترك لذت بداني
دگر شهوت نفس لذت نخواني


از سينه تنگم دل ديوانه گريزد
ديوانه عجب نيست كه از خانه گريزد

 عاشقي پيداست از زاري دل
نيست بيماري چو بيماري دل

 روزاحباب تو نوراني الي يوم الحساب
روزاعداي تو ظلماني الي يوم القيام

 ديوانه كرد آرزوي وصل او مرا
از سر برون نمي‌رود اين آرزو مر

 گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي
با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد

 آنكةعاشقانةخنديدخندهاي منودزديد
پشت پلك مهربوني خواب يك توطئةميديد

 توراميبينم وميلم زيادت ميشود هردم
توراميبينم ودردم زيادت ميشود دردم

هركسي هم نفسم شددست آخرقفسم شد
منه ساده بخيالم كه همه كاروكسم شد

نيازارم ز خود هرگز دلي را
كه مي ترسم در آن جاي تو باشد

 گر بي خبر آمديم به كوي تو، دور نيست
فرصت نيافتيم كه خود را خبر كنيم

 گرچه میدانم نمي‌آيد،ولي هردم از شوق
سوي درمي‌آيم و هرسو،نگاهي میکنم

 از سوز محبت چه خبر اهل هوس را
اين اتش عشق است نسوزد همه كس را

 آورم پيش تو از شوق پيام دگران
گويمت تا سخن خويش به نام دگران

 من بخال لبت اي دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم

 گاه گاهي به من ازمهر پيامي بفرست
فارغ ازحال خود و جان و جهانم مگذار

 غمي خواهم كه غمخوارم تو باشي
دلي خواهم كه دل آزارم تو باشي

 گر نرخ بوسه را لب جانان به جان كند
حاشا كه مشتري سر مويي زيان كند

گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نيست بگو راست بگو

 صبر در جور و جفاي تو غلط بود غلط
تكيه بر عهد و وفاي تو غلط بود غلط

 گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم

 غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر
شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر

 دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست

 زدرد عشق توبا كس حكايتي كه نكردم
چرا جفاي تو كم شد؟شكايتي كه نكردم

 تو كيستي،كه اينگونه،بي تو بي تابم؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم

 بشنو از ني چون شكايت ميكند
از جداييها حكايت ميكند



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 13 مهر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی ترکمن

اگه از یاد تو رفتم

اگه رفتی تو زدستم

اگه یاد دیگرونی ...

من هنوز عاشقت هستم

با وجود اینکه گفتی

دیگه قهری تا قیامت

 با تموم سادگی هام

گفتم اما به سلامت

 شاید این خوابه که دیدم

هر چه حرف از تو شنیدم

قلب ناباور من گفت

 من به عشقم....نرسیدم!

پیش از این نگفته بودی

غیر من کسی رو داری توی گریه توی شادی

سر رو شونه هاش بذاری تو رو می بخشم و هرگز دیگه یادت نمی افتم

برو زیبای عزیزم ... تو گرونی ... من چه مفتم

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 526
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 4 مهر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی ترکمن

شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن

دلشکسته ام اگر نمیپرم قبول کن

 

اینکه دور دور باشم از تو و نبینمت

جا نمیشود به حجم باورم قبول کن

 

گاه پر زدن در اسمان شعرهات را

از من از منی که یک کبوترم قبول کن

 

در اتاق رازهای تو سرک نمیکشم

بیش از انچه خواستی نمیپرم قبول کن

 

قدر یک قفس در خلوتت بهم نمیخورد

گاه نامه ای میبرم می اورم قبول کن

 

گفته ای که عشق ما جداست شعر مان جدا

بی تو من نه عاشقم نه شاعرم قبول کن

 

اب.....

وقتی اب اینقدر از کذشته از سرم

من نمی توانم از تو بگذرم قبول کن

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 579
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 8 مهر 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد